قیمت 75,000 تومان

60 عدد در انبار

اشتراک :
0دیدگاه 1384 بازدید
دسته بندی کتاب

مقدمه ی مترجم کتاب قورباغه ات را غورت بده:

خونی که از بینی پیرمرد جاری بود، بند نمی آمد.

با چند تن از پزشکان ،دیگر بالای سرش حاضر شده بودیم و از وضعیتی که برایان تریسی به آن دچار شده بود، بسیار نگران بودیم.

پیرمرد با واکر به همایش آمده بود؛ چند وقت قبل از آن به سختی زمین خورده بود و حالا با آن حال نزار به همایش آمده بود و چنان پرشور و عمیق سخن می گفت که یادت میرفت چه وضعیتی دارد و سن و سالش چقدر بالاست وقتی توانستیم تا حدی خون جاری از بینی اش را بند بیاوریم و آن را باندپیچی کنیم، دیگر برگزاری ادامه ی همایش را منتفی میدانستیم.

با آن واکر و آن باندپیچی روی بینی که خون همچنان به شکل سمجـی بــه لایه ی بیرونی اش درز می کرد؛ اصلا منطقی نبود که توقع شنیدن دنباله ی آموزه های او را داشته باشی.

اگر از هر هزار نفر شرکت کننده در مورد ادامه پیدا کردن یا پایان همایش  در همان لحظه، نظر خواهی می کردی، نگاهی به وضعیت سخنران می کردند و ترجیح میدادنــد بــــه خانه برگردند.

پیر مرد اما از جایش بلند شد؛ سراغ واکر رفت و راه ورودی به سالن و جایگاه سخنران را در پیش گرفت.

بحثش را دقیقا از همان جایی ادامه داد که قطع شده بود. انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است تو بگو ذره ای پرشوری کلامش در انتقال آموزه های ارزشمندش افت کرده باشد.

بساط استوری گرفتن و پست گذاشتن مخاطبان همایش از این تعهد برایان تریسی نسبت به کارش، حسابی داغ شده بود. چند لحظه ی بعد، بار دیگر همه قلم در دست مشغول نوشتن درس ها بودند و اوضاع عادی به نظر می رسید.

چه چیزی فهمیدم:

آن روز فهمیدم که چرا اثری همچون «قورباغه را قورت بده» یا شاید در ترجمه ای صحیح تر «آن قورباغه را بخور» تا این حد ماندگار و پرفروش است پشت این اثر، نویسنده و معلمی ایستاده که نمونه ی واقعی عمل به آموزه هایی ست که به آنها اعتقاد دارد بگذارید ماجرای دیگری از همایش های برایان تریسی که در آنها حضور داشته ام، برای تـــــان تعریف کنم.

بعد از پایان زمانهای استراحت، زمانی کــه شرکت کنندگان به سختی و سنگینی روی صندلی های شـــان می نشستند تا به تدریج بار دیگر در فضای آموختـــن قـــرار بگیرند.

برایان تریسی را میدیدی که جزوه اش را دارد باز می کند و تا میخواستی به خودت بیایی درس را شروع کرده بود و داشت نکات مهم را یک به یک توضیح میداد. استاد مدیریت زمان حتی یک لحظه را هم از دست نمی داد.

در بحث های کامیابی و تحول فردی می گویند آنچه بیش ترین ارزش و تاثیر را در زندگی تان دارد، پولتان نیست، زمان تان است.

ما پول را برای آزاد شدن زمانمان می خواهیم و چه بسیار انسانهایی که زمانشان را چونان گوهری که غیر قابل بازیابی ست می دهند و در ازایـش پـــول به دست میآورند که در عالم فرض و امکان هر مقدار از آن را میتوان بازیابی کرد و محدودیتی منطقی در مورد به دست آوردن دوباره ی آن وجود ندارد. بگذریم از خیل عظیم انسانهایی که هر دو مورد را از دست میدهند و خسارتی دو چندان برای خود پدید می آورند.

اگر چنین آموزه ای را در مورد ارزش زمان پذیرا باشیم که منطقی ست آن را بپذیریم آن وقت باید دنبال منابعی آموزشی رفت که راه حفاظت از این گوهر بی بدیل زندگی را به درستی بـه مـا بیاموزد.

به عنوان کسی که بیش از دو دهه است که پیگیر این زمینه است و به خصوص در مشاوره های تحصیلی این مهم را در دستور کار جدی داشته ام نمیتوانم کتابی مهم تر از «آن قورباغه را بخور» یا «قورباغه را قورت بده» ســـراغ بگیرم. ایـــن نــگـاه مرا آمارهای جهانی هم تایید میکنند.

کتاب قورباغه را قورت بده:

هنوز که هنوز است در سایت آمازون این کتاب در صدر پرفروش های حوزه ی مدیریت زمان و حتی زمینه ی عمومی موفقیت قرار دارد و روزبه روز از نسلهای گوناگون بـر شـمار مخاطبان ایـــن کتاب ارزشمند افزوده میشود.

حتی برند شخصی برایان تریسی هم بعد از انتشار اولین نسخه از این کتاب در سال ۲۰۰۱ به شکل چشمگیری متحول شده و در شمار سرآمدان و نام آوران حوزهی کامیابی و فردی قرار گرفته است.

اسم این کتاب را در برگردان فارســـی بـــه احتـــرام رســــم بــازار و رویکرد مخاطب به همان عنوان قورباغه را قورت بده» عرضه کرده ایم فقط بیان این نکته را لازم میدانم که کتاب که می خوانید آخرین و جدیدترین نسخه از این اثر است.

همان طور که میدانید با ورود نرم افزارهای ارتباطی به زندگی امروز ما و نشستن شان در گوشیهای موبایل مان، بسیاری از آموزه های مدیریت زمان لازم است اصلاح و به روزرسانی شوند.

خوشبختانه برایان تریسی در نسخه ی جدید کتــاب بــه ایـــن مـهـم توجه ویژه نشان داده است و راهکارهایی ارائه می دهد کــه بــه شکل شگفت انگیزی، نظیر ندارد

برایان تریسی کیست؟

برایان تریسی (Brian Tracy) یک نویسنده و مشاور موفقیت شخصی و تجاری اهل کانادا است. او به عنوان یکی از نویسندگان معتبر و تاثیرگذار در حوزه توسعه فردی، مدیریت زمان، و تجارت شناخته می‌شود.

برایان تریسی در کتب و سخنرانی‌های خود به موضوعاتی مانند رهبری، مدیریت زمان، افزایش عملکرد شخصی، و موفقیت در کسب و کار می‌پردازد. آثار او معمولاً به کسانی که به دنبال بهبود شخصی و حرفه‌ای خود هستند، کمک می‌کند.

پیش گفتار این کتاب:

از این که این کتاب را انتخاب کرده اید، ممنونم. امیدوارم ایده های این کتاب همان طور که به من و صدها هزار نفر دیگر کمک کرده است، برای شما هـم مفید باشد. در واقع امیدوارم این کتاب، زندگی تان را برای همیشه عوض کند.

همیشه زمان برای انجام کارهایی که باید به آنها رسیدگی کنیم، کافی نیست. شما به معنای واقعی کلمـــه غرق در کار و مسوولیتهای شخصی ایمیل های بی شمار، پروژه ها، مجله ها و کتابهای زیادی هستید که باید بخوانید و در پی فرصت مناسب برای رسیدگی به آنها می گردید.

ولی واقعیت این است که این فرصت هیچ وقت سر نمی رسد و شما نمی توانید به همه ی هیچ وقت آن قدر جلو نمیروید که بتوانید به تمام آن برسید.

ایمیل،ها کتاب ها مجله ها و فعالیتهای اوقات فراغتی برسید که در آرزویش بودید.

تصور نکنید میتوانید مشکلات مربوط به مدیریت زمان را با بیشتر کردن کارایی شخصی از بین ببرید.

مهم نیست چه اندازه تکنیک برای بیشتر کردن  کارایی شخصی بلد هستید، همیشه حجم از زمانی ست که در اختیار داریم. شما فقط می توانید با تغییر طرزفکر کار کردن و روبه رو شدن با جریان تمام نشدنی مسوولیتهای روزانه، زمان و زندگی تان را تحت کنترل بگیرید.

شما وقتی می توانید کارها و فعالیتهای تان را کنترل کنید که دست از انجام کارهای فرعی بردارید و وقت تان را صرف فعالیت هایی کنیـد کـه در زندگی تان نقش مهمــــی دارنــد.

بیش از چهل سال است که در مورد مدیریت زمان مطالعه می کنم و شدیدا به کارهای پیتر دراکر»، «الک مکنزی»، «آلن لاکین»، «استفن کاوی» و خیلی های دیگر علاقه مندم.

هر وقت ایده ی خوبی به ذهنم میرسید، آن را در کار و زندگی شخصی ام به کار میبردم اگر نتایج مثبتی داشت در سخنرانیها و سمینارهایم اعلامش می کردم و به بقیه آموزشش می دادم

 ما نمیتوانیم به مردم یاد بدهیم؛ فقط می توانیم کمکشان کنیم تا آن را درون خودشان پیدا کنند».

بسته به میزان تجربه و دانشتان این ایده ها شاید به نظرتان آشنا بیایند. این کتاب سطح بالاتری از آگاهی را برای تان به وجود خواهد آورد. وقتی شما این تکنیک ها و روش ها را یاد بگیرید و مدام از آنها استفاده کنید تا تبدیل به عادت شوند تغییرات مثبتی را در زندگی تان خواهید کرد.

وقتی جوان بودم در یک کشتی باری شروع به کار کردم و رفتم تا جهان را ببینم هشت سال آزگار بـه هـمـیـن سفرهای کاری میرفتم و این قدر تعداد این سفرها زیاد شد که بیش از هشتاد کشور در پنج قاره ی جهان را از نزدیک دیدم. وقتی دیگر نتوانستم جایی به عنوان کارگر کار کنم، به فروشندگی روی آوردم به این صورت که در خانه ی مردم را می زدم و با درصد کمی از فروش کالاها روزگار می گذراندم. مدت ها مشغول فروشندگی بودم تا این که یک روز نگاهی به اطرافم انداختم و از خودم پرسیدم، «چرا بقیه می توانند بهتر از من باشند؟»

بعد، دست به کاری زدم که زندگی ام را متحول کرد. رفتم سراغ آدمهای موفق و از آنها دلیل کارآمدتر بودن و داشتن در آمدی بالاتر از خودم را جویا شدم. جواب سوالم را دادند و من هم بر اساس نصیحت های شان عمل کردم و کم کم فروشم بالا رفت. در نهایت این قدر موفقیت به دست آوردم که مدیر فروش شدم. در مدت زمانــی هـم که مدیر فروش بودم همان استراتژی را به کار گرفتم. از مدیر فروشهای موفق علت کسب نتایج عالی را می پرسیدم و وقتی جواب سوالم را می گرفتم، همان را در کارم اجرا می کردم. چیزی نگذشت که به نتای نتایج آنها رسیدم. این روند یادگیری از دیگران و اعمال شـــــان در کارم، زندگی ام را دگرگون کرد. هنوز هم از سادگی و شفافیت این کار شگفت زده ام سراغ آدمهای موفق بروید و از آنها راهکارهای موفقیت را یاد بگیرید و همان را در کارتان

اعمال کنید تا به نتایج مشابهی برسید. از افراد خبره کمک بگیرید. این واقعا ایده ی خیلی خوبی ســــت!

موفقیت قابل پیش بینی ست به صورت خلاصه میشود گفت علت برتری بعضی ها نسبت به دیگران این است که از روش متفاوتی برای

نجام کارها استفاده میکنند و کار درست را با روش درست و دقیقی انجام میدهند به خصوص که آدم های موفق، شاد و خوشبخت خیلی بهتر از آدمهای عادی، از وقتی که در اختیار دارند، استفاده می کنند. من به خاطر این که در گذشته انسان موفقــــی نبـــودم به شدت احساس حقارت و بی کفایتی می کردم. در گیری ذهنی ام این بود که افرادی که موفق ترند، حتما از یک نظر نسبت به من برتری دارند ولی بعدها فهمیدم این موضوع لزوما درست نیست آنها فقط کارهایشان را با روش متفاوتی انجام میدادند و این هم منطقی بود که هر چه آنها یاد گرفته اند، من هم می توانم یاد بگیرم. این برای من مثل یک مکاشفه بود ، هم در موردش هیجان داشتم و هم شگفت زده بودم. هنوز هم هستم. متوجه شده بودم میتوانم با کشف و تقلید از کارهایی کـــه دیگران در حوزه ی من انجام داده اند و گرفتن نتایج مشابه، زندگی ام را متحول کنم و به هر هدفی که بخواهم برسم. در آن یک سالی که فروشندگی را شروع کردم، جزو فروشندگان برتر بودم یک سال بعدش هم مديــر شـدم. در عرض سه سال به مدیر عاملی تبدیل شدم که نودوپنج نیروی فروش در شش کشور را هدایت می کرد و فقط بیست و پنج سال داشتم. در این سالها در بیست و دو جای دیگر هم کار کرده ام، چندین شرکت راه انداخته ام از یک دانشگاه معتبر مدرک مدیریت بازرگانی گرفته ام زبان آلمانی، اسپانیایی و فرانسوی

آموخته ام و در بیش از هزار شرکت به عنوان سخنران مرد و مشاور کار کرده ام. در حال حاضر هرس رای بیش از لم و سمینارهایی

تو پنجاه هزار نفر

برگزار می کنم که دازه ی بیست هزار نفر مخاطب دارد.

 

نظرات

متوسط امتیازات

0
75,000 تومان
0 نقد و بررسی

جزئیات امتیازات

5 ستاره
0
4 ستاره
0
3 ستاره
0
2 ستاره
0
1 ستاره
0